سامانسامان، تا این لحظه: 14 سال و 1 روز سن داره

پسرم سامان

خراب کاری های مامان و سامان

خراب کاری های مامان و سامان یه چند مدتی می شه که سامان می شینه و نوار عروسی مامان بابا رو نگاه می کنه . چند شب پیش که می خواست نگاه کنه  دیدم هر چی نوار رو میندازم توی ویدیو خاموش می شه . عجیب بود آخه من چند ساعت پیش اون رو براش گذاشته بودم. به ساسان گفتم هرچی روشن می کنم خاموش میشه . اومد و با هاش کمی ور رفت . عصبانی شد و گفت :فقط همین سالم بود این رو هم شکستید. بعدش من هم یه  دستی انداختم توش  گفتم شاید یه چیزیش رو شکسته . یه هو دستم به  چیزی خورد . وقتی در آوردم دیدم یه حبه قند انداخته توش. خدا رو شکر سالم بود . یه روز هم مامان اومد نوار رو با نوار جمع کن  بزنه عقب که ا...
16 آبان 1390

عید قربان مبارک

عید قربان مبارک دوستان عزیزم سربلندی ابراهیم آرامش اسماعیل امیدواری هاجر عطر عرفه وبرکت عید قربان را برای شما آرزو مندم باشدکه فردا غم هایتان قربانی شادی هایتان گردد.   ...
16 آبان 1390

نیش نوش

نیش نوش بالاخره بعد از یه هفته ویا بیشتر که من و ساسان استرس  داشتیم   البته بابا بیشتر چون فکر و ذهنش شده بود این واکسن . که خدا رو شکر امروز با بابا و نعا رفتی زدی . دست هر دو تا شون درد نکنه .چون من رو از این صحنه ی در دناک نجات دادند. ساعت ده بود که رفتی مرکز بهداشت .عزیزم دیگه فقط یکی از واکسن هات می مونه که به امید خدا اون رو  شش سالگی می زنی . ساعت یک و نیم تا ساعت دو و نیم خوابیدی . وقتی که بیدار شدی کلی درد داشتی . و اصلا نمی تونستی راه بری . کمی کمپرس سرد برات گذاشتیم . بی تاپیر نبود . ساعت پنج بعد از کلی ترس و لرز راه افتادی . و همش بهونه می گرفتی و ...
8 آبان 1390

سامان انگوری

سامان انگوری امشب سامانی مشغول کارتن نگاه کردن بود. یه چند تا انگور توی بشقاب مونده بود. چند بار اون ها رو شمرد و باهاش بازی کرد . تو عمق فیلم بود که یه دونه گذاشت دهنش . مثل این که خوشش اومد . بعد چند تای دیگه نوش جون کرد . این بود که امروز برای اولین بار انگور خورد . بعدش هم چند تای باقی مانده رو ریخت توی کاسه ی آب و نشست . یه نیم ساعتی باهاش بازی کرد ...
4 آبان 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم سامان می باشد